جور واجور تو از یک شب تاریک سخن میگفتی و چراغی مرده من از شبهایی سخن میگویم که مهتابش مرده آب را که هیچ ... دل و روح آدمهایت را هم گل کرده اند باغمان خالیست... حتی سیبی برای پنجه دیوی نمانده خبری از یار نیست.درد من را کسی تیمار نیست مانده ام که اگر بودی باز شعر میسرودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نظرات شما عزیزان:
خیلی زیبا بود وب جالبی داریپاسخ:
ممنونم خاکی
|
|||||||||||||||||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
تبادل
لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||